سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

احساس می کنم که می شناسمت



اما نمی دانم چگونه !!!

اما نمی دانم چرا !!!

می بینم که مرا احساس می کنی

همراه با من گریه می کنی

برایم حاضر به مردن بودی .

می دانم که به تو احتیاج دارم

تو را می خواهم

تا تمام دردهایم را فراموش کنم .

در درونت

نمی توانی پنهان شوی .

می دانم که تلاش می کنی

تا کسی باشی که نمی توانی آن گونه باشی

سعی می کنی تا درونم را ببینی

اما حالا تو را ترک کرده ام

قصد نداشتم بروم

از پیش تو

خواهش می کنم سعی کن تا بفهمی ...

دستانم را بگیر

دردها را رها کن

درونت را در یاب

تو نمی توانی خودت را پنهان کنی .

می دانم که تلاش می کردی

برای احساس کردن !

برای احساس کردن !

می رنجم و نفس می کشم و خیره می شوم و می اندیشم و هر چه عمیق تر ته نشین می گردم .



و این منم 

مردی تنها

در آستانه ی فصلی سرد

 در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین

و یاس ساده و غمناک آسمان

و ناتوانی این دست های سیمانی

--
عاقبت عشـــــــــــق حقیقی دقه

.

.
Aria
.
.


نوشته شده در سه شنبه 88/5/27ساعت 11:55 صبح توسط غریب آشنا نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin