سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی



من سرم توی کار خودم بود ...


001.jpg
 



بعد یه روز یه نفر رو دیدم ...


002.jpg
 



اون این شکلی بود !


003.jpg


004.jpg




ما اوقات خوبی با هم داشتیم ..


005.jpg




من یه کادو مثل این بهش دادم


006.jpg




وقتی اون هدیه من رو پذیرفت ، من اینجوری شدم!


007.jpg




ما تقریبا همه شب ها ، با هم گفت و گو می کردیم ..


008.jpg


009.jpg




و این وضع من توی اداره بود ..


010.jpg
 



وقتی همکارام من و دوستم رو دیدند، اینجوری نگاه می کردند
..


011.jpg



و من اینجوری بهشون جواب می دادم ..


012.jpg




اما روز والنتاین ، اون یک گل رز مثل این داد به یه نفر
دیگه..


013.jpg




و من اینجوری بودم  ...


014.jpg




بعدش اینجوری شدم ...


016.jpg


017.jpg




احساس من اینجوری بود ..


018.jpg




بعد اینجوری شدم ...


019.jpg




بله .. آخرش به این حال و روز افتادم ...


020.jpg




پدر عاشقی بسوزه !

021.jpg


نوشته شده در شنبه 89/1/21ساعت 3:28 عصر توسط غریب آشنا نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin