سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

کنار دریا، با آب همزبان بودم .

 

میان توده رنگین گوش ماهی ها،

ز اشتیاق تماشا چو کودکان بودم !

به موج های رها شادباش می گفتم !

به ماسه ها، به صدف ها، حباب ها، کف ها،

به ماهیان و به مرغابیان، چنان مجذوب،

که راست گفتی، بیرون ازین جهان بودم .

 

نهیب زد دریا،

که : - « مرد !

این همه در پیچ تاب آب مگرد !

چنین درین خس و خاشاک هرزه پوی، مپوی !

مرا در آینه آسمان تماشا کن !

دری به روی خود از سوی آسمان واکن !

دهان باز زمین در پی تو می گردد !

از آنچه بر تو نوشته ست، دیده دریا کن !

زمین به خون تو تشنه ست ، آسمانی باش !

بگرد و خود را در آن کرانه پیدا کن ! »


نوشته شده در دوشنبه 89/1/23ساعت 12:39 صبح توسط همصدا نظرات ( ) |

ای قامت بلند مقدس،

تندیس جاودان،

ای مرمر سپید؛

 

ای پاکی مجرد پنهان،

در انجماد سنگ؛

 

من عابدانه در دل محراب سرد شب،

بدرود با خدای کهن گفتم .

هرگز کسی نگفته سپاس تو،

این گونه صادقانه که من گفتم .

 

دیگر مرا،

با این عذاب دوزخیت

- مگذار

مهر سکوت را،

زین سنگواره لب سرد ساکتت

- بردار

 

از این نگاه سرد،

با چشمهای سنگی تو.

دلگیر می شوم .

 

ای آفریده من،

آری، تو جاودانه جوانی،

من پیر می شوم .

 

در این شبان تیره و تار اینک،

ای مرمر بلند سپید،

تندیس دستپرور من،

پرداختم تو را .

 

با این شگرف تیشه اندیشه،

در طول سالیان ،

- که چه بر من رفت -

با واژه های ناب

در معبد خیالی خود ساختم تو را .

 

اما،

ای آفریده من !

- نه ،

ای خود تو آفریده مرا،

- اینک،

با من چه می کنی ؟!


نوشته شده در پنج شنبه 89/1/19ساعت 4:21 صبح توسط همصدا نظرات ( ) |

نه، نه، نه

این هزار مرتبه

گفتم :

- نه

دیگر توان نمانده،

- توانایی،

در بند بند من

از تاب رفته است .

شب با تمام وحشت خود خواب رفته است

و در تمام این شب تاریک،

تاریک، چون تفاهم من،

- با تو !

انسان،

افسانه مکرر اندوه و رنج را

تکرار می کند .

 

گفتی :

« امید ها ست،

« در ناامید بودن من؛

- اما،

این ابر تیره را نم باران نبود و نیست

این ابر تیره را سر باریدن .

انسان به جای آب،

هرم سراب سوخته می نوشد .

 

گلهای نو شکفته،

این لاله های سرخ،

گل نیست ؛

- خون رسته ز خاک است .

***

باور کن اعتماد.

از قلبهای کال

بار رحیل بسته

و مهربانی ما را،

خشم و تنفر افزون،

از یاد برده است .

 

باور نمی کنی ؟

که حس پاک عاطفه در سینه مرده است .

******

حمید مصدق


نوشته شده در پنج شنبه 89/1/19ساعت 3:6 صبح توسط همصدا نظرات ( ) |

دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ایوان می روم و انگشتانم را

بر پوست کشیده شب می کشم

چراغهای رابطه تاریکند

چراغهای رابطه تاریکند

کسی مرا به آفتاب

معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد

فروغ فرخ زاد

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردنی است.

***


نوشته شده در چهارشنبه 88/12/12ساعت 4:18 عصر توسط همصدا نظرات ( ) |

 در آن پر شور لحظه....

دل من با چه اصراری ترا خواست،

و من میدانم چرا خواست،

و می دانم که پوچ هستی و این لحظه های پژمرنده

که نامش عمر و دنیاست ،

اگر باشی تو با من، خوب و جاویدان و زیباست .

****مهدی اخوان ثالث****


نوشته شده در چهارشنبه 88/12/12ساعت 2:20 عصر توسط همصدا نظرات ( ) |

به دریا شکوه بردم از شب دشت،

وز این عمری که تلخ تلخ بگذشت،

به هر موجی که می گفتم غم خویش؛

سری میزد به سنگ و باز می گشت .!

***فریدون مشیری***


نوشته شده در چهارشنبه 88/12/12ساعت 2:16 عصر توسط همصدا نظرات ( ) |

ای مرغ آفتاب!

زندانی دیار شب جاودانیم

یک روز، از دریچه زندان من بتاب

***

می خواستم به دامن این دشت، چون درخت

بی وحشت از تبر

در دامن نسیم سحر غنچه واکنم

با دست های بر شده تا آسمان پاک

خورشید و خاک و آب و هوا را دعا کنم

گنجشک ها ره شانه ی من نغمه سر دهند

سرسبز و استوار، گل افشان و سربلند

این دشت خشک غمزده را با صفا کنم

***

ای مرغ آفتاب!

از صد هزار غنچه یکی نیز وا نشد

دست نسیم با تن من آشنا نشد

گنجشک ها دگر نگذاشتند از این دیار

وان برگ های رنگین، پژمرده در غبار

وین دشت خشک غمگین، افسرده بی بهار

***

ای مرغ آفتاب!

با خود مرا ببر به دیاری که همچو باد،

آزاد و شاد پای به هرجا توان نهاد،

گنجشک پر شکسته ی باغ محبتم

تا کی در این بیابان سر زیر پر نهم؟

با خود مرا ببر به چمنزارهای دور

شاید به یک درخت رسم نغمه سر دهم.

من بی قرار و تشنه ی پروازم

تا خود کجا رسم به هر آوازم...

***

اما بگو کجاست؟

آن جا که - زیر بال تو - در عالم وجود

یک دم به کام دل

اشکی توان فشاند

شعری توان سرود؟

*******

فریدون مشیری


نوشته شده در چهارشنبه 88/12/12ساعت 2:13 عصر توسط همصدا نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >
Design By : Pars Skin