سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

به به سلام.

ایول بابا سلیقه!!

خیلی عالی شد.مرسی.

بابت نمرت هم بیخیال رفیق...اگر بخوای  بنالی من بیچاره که باید خودمو بکشم...

که نفر جلویی کپی من نوشت(اصلا  خودم واسش جواب دادم)داده 20 به من 16  !!!!!!

به هر حال موفق باشی...

ولی دستت درد نکنه .خیلی وبلاگ خوب شد.


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/29ساعت 11:57 صبح توسط همصدا نظرات ( ) |

فرشتگان روزی از خدا پرسیدند : بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را دیگر چرا آفریدی؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفریدم چون :این مخلوق من که خوب می شناسمش تا غمگین نباشد به یاد من نمی افتد ...

 

 

سلام دوستای خوبم و تو غریبه آشنا.

خیلی وقت بود فقط میومدم ببینم دنیا دسته کیه و میرفتم.

امروز اومدم دیدم 3ماه و اندی از آخرین نوشته -که همش هم علامت؟؟؟ هست- گدشته.اما هیچ کسی منو یادش نبودhttp://www.parsiblog.com/Images/Emotions/124.gif

اشکالی نداره ..چون میگذرذ غمی نیست...

اومدم که فقط بگم:

 

 

گریه را میپرستم اشک ریختن به روی گونه هایم اشکهایی که شاید به خاطر تو از چشمانم قطره قطره میبارد به خاطر.... سکوت را میخواهم نمیدانم چرا...؟ شاید برای نواختن برای صدا زدن تو... تنهایی را دوست دارم چرا که تنهایی هیچ وقت ترکم نکرده هیچگاه قلبم را نشکسته.... غم و غصه همیشه در صدایم شریک بوده اند ولی نمیدانم چرا....؟ و باز هم این قصه پر از غم ناتمام به پایان رسید....

 

 

نه نمیخوام دل کسی بگیره ...فقط خواستم حرف دل خیلی هامون که شبها تا صبح -ماه رو تنها نمیذاریم زده باشم که یادتون باشه یه همصدا همیشه با دلاتون همراهه!!!

شبهاتون پر ستاره....

لباتون خندون...

به 38 روز دیگه فکر کنید و 327 روزی که گذشت....

موفق باشید... 

 


نوشته شده در چهارشنبه 88/11/21ساعت 4:55 عصر توسط همصدا نظرات ( ) |

از اینکه بعد ار مدتها دارم میام پابوست امام رضا خیلی خوشحالم.اما بارم تا دیقه 90 یا امام رضا ما رو هم بطلب...


نوشته شده در یکشنبه 88/8/10ساعت 1:4 صبح توسط همصدا نظرات ( ) |

مسافر    غریب     من

                   جاده ی  زندگیت کجاست؟

 

 

بگو    که    مقصد    دلت

                    تو خونه ی فرشته هاست

 

 

چه   قصه ها   گفتی برام

                    از       روزگار     لعنتی

 

 

گفتی  دیگه   خسته   شدم

                    از   عشقهای    دروغکی

 

 

سفر   یه  جور    شکایته

                    به    خنده های   دیگرون

 

 

چقدر دلم می خواست بگه 

                    بیا   و   کنار   من   بمون

 

 

دیو     پلید      سرنوشت

                   می خواد  تورا  جدا   کنه

 

 

یکی  میگه   کاشکی نره

                   منم     میگم      خدا   کنه


نوشته شده در دوشنبه 88/7/27ساعت 10:58 صبح توسط همصدا نظرات ( ) |

وقتی که دیگر نبود

من به بودنش نیازمند شدم

وقتی که دیگر رفت

من به انتظارش آمدنش نشستم

وقتئ او تمام کرد

من شروع کردم

وقتی او تمام کرد

من آغاز شدم

و چه سخت است تنها متولد شدن

مثل تنها زندگی کردن

مثل تنها مردن است


نوشته شده در دوشنبه 88/7/27ساعت 10:14 صبح توسط همصدا نظرات ( ) |

همه چیز را یاد گرفته ام !

 یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم

 یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم بی صدا کنم..

 تو نگرانم نشو !! همه چیز را یاد گرفته ام !

 یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !

یاد گرفته ام ....

نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو !

یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...

 و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !

   تو نگرانم نشو !! همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام که بی تو بخندم.....

 یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت....!

 یاد گرفته ام ...

که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !

یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم ....

و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !

اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام ...

که چگونه.....! برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ...

 و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ....

 تو نگرانم نشو !! فراموش کردنت" را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت .


نوشته شده در پنج شنبه 88/7/16ساعت 1:36 عصر توسط همصدا نظرات ( ) |

بیادت هست می گفتی اگر ترکت کنم روزی تمام عمر خاموشم؟

 

بیادت هست می گفتی نرو هرگز که من بی تو فراموشم؟

 

بیادت هست می گفتی تمام روزها شبها صدایت هست در گوشم؟

 

کنون آن روزها رفته و اینک من شدم تنها اسیر دردها، غمها، چرا کردی فراموشم؟

 

بیادت هست می گفتی اگر روزی خدا فرمان دهد ترکت کنم فرمان نخواهم برد؟

 

بیادت هست می گفتی شباهنگام بیادت تا سحر هرگز نخواهم خفت؟

 

کنون آن گفته ها در گوش و جانم سخت می پیچد، نگاه اشنایت با نگاهم سخت می خندد و من غمگین تر از هر شب بیادت اشک می ریزم.


نوشته شده در سه شنبه 88/7/14ساعت 3:19 عصر توسط همصدا نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >
Design By : Pars Skin