يار من همسر گرفت و عشق من بر باد رفتياد من از ياد برد و با رقيبم شاد رفتآنهمه عشق و اميد و عهدها در خاک شدآنهمه سوز و گداز و اشکها از ياد رفتبا سرود آه من بزم عروسي ساز کردبا جهيز اشک من در خانه داماد رفتدلبري پيمان شکست و عاشقي از داغ سوختمرغکي در دام ماند و شادمان صياد رفتباده خوشبختي و شادي من بر خاک ريختلاله اميد من پر پر شد و بر باد رفتآنکه عشقش از ازل با هستيم پيوند يافتآنکه مهرش تا ابد در جان من افتاد رفتآنکه در افسونگري کرد آنهمه غوغا گريختآنکه در عاشق کشي کرد اينهمه بيداد رفتگفتمش پس عشق من ؟ با خنده گفت اي واي مرد!گفتمش پس يار من ؟ با عشوه گفت اي داد رفت!