عشق يعنيدين نداري مردمي آزاده باش ؛ هرچه بالا ميروي افتاده باشدر پناه دين ، دكانداري مكن ؛ چون به خلوت ميروي كاري مكنعشق يعني ظاهر باطن نما ؛ باطني آكنده از نور خداعشق يعني عارف بي خرقه اي ؛ عشق يعني بنده ي بي فرقه ايعشق يعني آنچنان در نيستي ؛ تا كه معشوقت نداند كيستي عشق يعني ذهن زيباآفرين ؛ آسماني كردن روي زمين عشق گويد مست شو گر عاقلي ؛ از شراب غيرانگوري وليهركه با عشق آشنا شد مست شد ؛ وارد يك راه بي بن بست شدكاش در جانم شراب عشق باد ؛ خانه جانم خراب عشق بادهركجا عشق آيد و ساكن شود ؛ هرچه ناممكن بود ممكن شوددر جهان هر كار خوب وماندنيست ؛ رد پاي عشق در او ديدنيستشعرهاي خوب ديوان جهان ؛ سر عشق است و سرود عاشقانسالك آري ، عشق رمزي در دل است ؛ شرح و وصف عشق كاري مشكل استعشق يعني شور هستي در كلام ؛ عشق يعني شعر ، مستي ، والسلامسلام
شعرت خيلي قشنگ بود