سلام بهونه قشنگ من برای زندگی
آب می خواهم، سرابم می دهند
عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمیدانم کجا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی آفتاب؟؟
خنجری بر قلب بیمارم زدند
بی گناهی بودم و دارم زدند
زد عشق آخر تیشه بر ریشه ام تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام
عشق اگر اینست ما رند می شویم خوب اگر اینست ما بد می شویم
بس کن ای دل نابسامانی بس است کافرم دیگر مسلمانی بس است
در میان خلق سردرگم شدم عاقبت آلوده مردم شدم
بعد ازاین با بی کسی خو می کنم
هر چه در دل داشتم رو می کنم
نیستم از مردم خنجر بدست
بت پرستم بت پرستم بت پرست
بت پرستم،بت پرستی کار ماست
چشم مستی تحفه ی بازار ماست
درد می بارد چو لب تر می کنم
طالعم شوم است باور می کنم
من که با دریا تلاطم کرده ام
راه دریا را چرا گم کرده ام؟؟؟
قفل غم بر درب سلولم مزن
من خودم خوش باورم گولم مزن من نمی گویم که خاموشم مکن
من نمی گویم فراموشم مکن
من نمی گویم که با من یار باش
من نمی گویم مرا غم خوار باش
من نمی گویم،دگر گفتن بس است
گفتن اما هیچ نشنفتن بس است کوه کندن گر نباشد پیشه ام
بویی از فرهاد دارد تیشه ام عشق از من دورو پایم لنگ بود
قیمتش بسیار و دستم تنگ بو نرفتم هر دو پایم خسته بود
تیشه گر افتاد دستم بسته بود
هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه
فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه
هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه
هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه
هیچ کس اشکی برای ما نریخت
Design By : Pars Skin |