سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

دیشب رویائی داشتم:

خواب دیدم بر روی شنها راه می روم،

با خود خداوند.

و بر روی پرده شب

تمام زندگیم را ، مانند فیلمی دیدم

همانطور که به گذشته ام نگاه می کردم،

روز به روز از زندگی را،

دو رد پا بر روی پردا ظاهر شد

یکی مال من و دیگری از آن خداوند

راه ادامه یافت تا تمام روزهای تخصیص یافته خاتمه یافت.

آنگاه ایستادم و به عقب نگاه کردم.

در بعضی جاها فقط یک رد پا وجود داشت...

اتفاقا آن روزها مطابق با سخت ترین روزهای زندگیم بود،

روزهائی با بزرگرتین رنجها و ترسها و تردیدها و...

آنگاه از او پرسیدم:

خداوندا ! تو به من گفته بودی که در تمام روزهای زندگی با من خواهی بود

و من پذیرفتم که با تو زندگی کنم

خواهش می کنم به من بگو چرا  در آنروزها مرا تنها گذاشتی...

خداوند پاسخ داد:

فرزندم تو را دوست دارم و به تو گفتم که در تمام سفر با تو خواهم بود

من هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت

نه حتی برای لحظه ای

و من چنین نکردم

هنگامی که آنروزها یک ردپا بر روی شنها دیدی

این من بودم که تو را بر دوش کشیده بودم

 

ویلیام شکسپیر

 

 


نوشته شده در سه شنبه 88/6/17ساعت 10:30 صبح توسط همصدا نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin