سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

                                                 باور کن مرا

لحظه ها بی تو سنگین است

خنده ها بی تو گریان

دریا غمگین است و سرگردان

امواج هدف را گم کرده اند

کوه ها چین خورده اند

و سر بزیر انداخته اند

آهوی دشت رمیده

ماهی حوض خانه دلش گرفته

همسایه ما دیگر فریاد وا حیرتا سر نمیدهد

خون در رگ زمان منجمد شده

من در گوشه ایوان خانه دلم گرفته

سر به زانو بر ده ام

مادرم !اگر کنارم بودی !!

در این غربت و تنهایی

حتما می گریستی

دیگر بخشش معنی ندارد

دروغ زیبا ترین راستگویی است

زیبایی ، زشتی آرایش شده ای است

دیگر کسی باور ندارد حقیقت

کذب ، در حقیقت جاری است

حق بسان تار مویی است که در میان دستان می شکند

رودها هم تصمیم خودشان را گرفته اند 

می خواهند بر خلاف مسیر شان جریان داشته باشند

ابرها از گریستن خسته شده اند

زمین ، خشکسالی را میخواهد 

خورشید هم از تابش پشیمان شده

مهتاب خودش را پنهان میکند 

هیچ باوری وجود ندارد 

آدم بزرگها   ، کودکانه رفتار می کنند

تا جهالت خودشان را پنهان کنند

و با اشک دیگران ، خودشان را غسل دهند

آزار و رنجاندن ، دیگر زشت نیست

زشتی ، همان کلمه بزک شده  است

که  در باور ما خودش را جا داده

خدایا باورم کن

که  باوری خسته ام


نوشته شده در شنبه 87/10/14ساعت 10:22 عصر توسط غریب آشنا نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin