سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست

خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

میل آن دانه خالم نظری بیش نبود
چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست

شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن
بامدادت که نبینم طمع شامم نیست

چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم
به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست

نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست

گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف من

که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست

نه به زرق آمده‌ام تا به ملامت بروم
بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست

به خدا و به سراپای تو کز دوستیت
خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست

دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی

به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست

سعدیا نامتناسب حیوانی باشد
هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست


نوشته شده در پنج شنبه 87/9/14ساعت 12:40 صبح توسط غریب آشنا نظرات ( ) |

 سوتک

پس از مردن چه خواهد شد نمی‌دانم

نمی‌خواهم بدانم:

کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم:

که از خاک گلویم سوتکی سازد،

گلویم سوتکی باشد،

بدست کودکی گستاخ و بازیگوش

و او یکریز و پی‌در‌پی

دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد

و فریاد گلویم:

گوش‌ها را بر ستوه آرد

و خواب خفتگان،

آشفته و آشفته‌تر سازد

و گیرد او،

بدین ترتیب تاوان سکوت و انتقام

اختناق مرگبارم را !


نوشته شده در سه شنبه 87/9/12ساعت 2:49 صبح توسط غریب آشنا نظرات ( ) |

کاش می دانستم دنیا با همه وسعتش بی تو جایی برای ماندن ندارد.   اشک

چشمانم هر شب سراغت را از کویر گونه هایم می گیرد. ای که دیدگانم از دل

تنهایی تو الفبای اشک ریختن را آموخته اند و لحظه های گریانم با کوچ تو روان

گشته اند؟ چرا از کوچه دلتنگی هایم گذر نمی کنی و برای چشمان مانده به

راهم دستی تکان نمی دهی ؟ بی  تو  قناریها  خوش  آواز  نیستند  و  آسمان

چشمانم همیشه بارانی است. بی تو من درختی خشکیده در پاییزم ............


نوشته شده در سه شنبه 87/9/12ساعت 2:47 صبح توسط غریب آشنا نظرات ( ) |

قطعه گمشده ای از پر پرواز کم است 

یازده بار شمردیم و یکی باز کم است

این همه آب که جاریست نه اقیانوس است  

عرق شرم زمین است که سرباز کم است

 


نوشته شده در چهارشنبه 87/9/6ساعت 9:8 عصر توسط غریب آشنا نظرات ( ) |

یه وقتی میشه که تنها با خیالت خوشی  ؛ با خیالی که خودت میدونی فقط یه خیاله؛ و بیشتر از خیالت هیچی نیست ،یه خیالی که دلت نمی خواد ازش جدا بشی ؛ یه خیالی که تو واقعیت اون رو نداری ؛ اما با این حال با همون خیالی که می دونی خیاله لحظه هات رو می گذرونی ؛خیالی که فاصله گرفتن ازش برات سخته و دوست داری تو خیالت بمونی و همچنان احساست رو ابدی کنی ؛ خیالی که وقتی ازش فاصله می گیری دلتنگش میشی خیالی که فراتر ازاون خط قرمزی هست بین خیال تو و واقعیت...

دل نوشته :
بذار خیال کنم هنوز
ترانه هامو میشنوی
هنوز هوامو داری و
هنوز صدامو میشنوی
بذار خیال کنم هنوز
یه لحظه از نیازتم
اگه تموم قصه مون
هنوز ترانه سازتم


بذار خیال کنم هنوز
پر از تب و تاب منی
روزا به فکر دیدنم
شبا پر از خواب منی


بذار خیال کنم تو دلتنگیات
غروب که میشه یاد من میفتی
تویی که قصه ی طلوع عشق رو
گفتی و دوست دارمو نگفتی


بذار خیال کنم منم
اون که دلت تنگه براش
اونی که وقتی تنهایی
پر میشی از خاطره هاش
اونکه هنوز دوسش داری
اونکه هنوز هم نفسه
بذار خیال کنم منم
اونی که بودنش بسه


دوباره فال حافظ و
دوباره توی فالمی          
بذار خیال کنم بذار
اگر چه بی خیالمی


نوشته شده در جمعه 87/9/1ساعت 12:41 عصر توسط غریب آشنا نظرات ( ) |

چقدر سفت شده پدال دوچرخه دونفره دوستی مان زیر پایم ... حالا یا من خسته ام یا شیب زیاد شده ... شاید هم ، تو دیگر رکاب نمی زنی

=================

 گریه میکردم کفش ندارم ، مردی رو دیدم که پا نداشت !!!


نوشته شده در جمعه 87/9/1ساعت 12:24 عصر توسط غریب آشنا نظرات ( ) |

انقدر دوست دارم که تو کتاب جا نمی شه
 پی چاره ام با حرفای الفبا نمی شه
 من که هیچ ، ساعتمم دیوونته دروغ که نیست
 تو از اون روزی که رفتی خوابیده ، پا نمی شه
 هی می گم کاشکه یه روز معجزه شه با همدیگه
 دو سه ساعتی بریم کنار دریا ، نمی شه
 آسمون دلش گرفته ، مث اخمای تو ا...ـ
یه گره افتاده رو پیشونیشو ، وا نمیشه
 نامتم با هام لجه ، می خوام بذارمش کنار
 انقدر بد باهام ، هر چی کنم تا نمی شه
 مگه کم ناز چشاتو کشیدم دسته گلم ؟
 که دیگه یه ذره خندتم مال ما نمیشه
 سرخیا مال تو ، هر چی زرده بفرس واسه من
 ماهی مثل تو که پنهون لای ابرا نمی شه
 دیدی خواستن میون من و تو رو ابری کنن ؟
تو نفگتی بهشون برید ،‌چه حرفا ، نمی شه ؟
 مگه از من چی شنیدی که یهو دلت شکست
 دل عاشق بیشتر از یک دفه رسوا نمی شه
 چه شبایی که نشستم تا سحر به این امید
 که به هر کسی به جز من بگی نه ، یا نمی شه
 روزی که خواستی بیای پیشم مث دیوونه ها
 از همه می پرسیدم پس چرا فردا نمی شه
 اینه رسمش ؟ تا یه چیز شنیدی باورت بشه ؟
این جوری که قصه مون عبرت دنیا نمی شه
 یعنی حق با شعر یه شاعر اون روزاش که گفت ؟
 برو مجنون واسه تو هیچ کسی لیلا نمی شه
 خوابتو دیدم و پرسیدم ازت کجا بودی ؟
 گفتی طولانیه قصه ، توی رؤیا نمی شه
 یادته ؟ تماس گرفتم که ببینم چی شده ؟
 گفتی بعدا ، جایی ام ،‌ صحبتش اینجا نمی شه
 دفترم عادتشه ، فقط تو روش خط بکشی
 خودتم خوب می دونی بدون امضا نمی شه
تو رو باید تو تمام کتابا ، نه کمته
 حرف تو خلاصه نیس ، پس توی انشا نمی شه
 چشاتو نمی شه گفت چه رنگیه بس که گلی
 هیچ چشی ، چش نزنم ، انقد زیبا نمی شه
 راستی تو منو یادت رفته ،‌آره ؟
 من همونم که بدون تو شباش به غیر یلدا نمی شه
 با خودت قرار گذاشتی دیگه اسممو نگی
 جمله هات تموم می شه ، با نمی خوام ، با نمی شه
 باشه هر چی تو بگی قبول ،‌ فقط اینو بدون
 حکم قتلمم بدی ،‌هیچی کسی زیبا نمی شه

نوشته شده در شنبه 87/8/25ساعت 1:42 عصر توسط غریب آشنا نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
Design By : Pars Skin